ریحانه جونریحانه جون، تا این لحظه: 7 سال و 8 ماه و 22 روز سن داره
حلما جونحلما جون، تا این لحظه: 3 سال و 9 ماه و 28 روز سن داره

دختران بابایی

دخترایی دارم شاه نداره.....

تولدت مبارک دخترم

ریحانه جونم زیبا روی من سه سال از بهار عمرت را پشت سر گذاشتی دخترم دنیا رو با همه تلخ و شیرینیش دیده ای. نه تلخیش ماندگار است و نه شیرینیش. پس توکل و صبر را فراموش نکن. تو بهترین هدیه الهی برای من بودی و هستی اگر نبودی من اینقدر خوشبخت نبودم ممنونم از بودنت عزیز دلم بمان برای همیشه. نمی دانم چگونه خدارو شکر کنم بخاطر بودنت. زبانم از توان شکر چنین نعمت بزرگی عاجز است. تو را چون جان شیرین دوست دارم... دختر گلم تولدت مبارک جانان من بقیه عکس ها در پست بعدی... ...
19 مرداد 1398

3 سالگی ریحانه جون

سلام به ریحانه جونم و همه دوستان گلش. عزیزم 3 سالگیت داره تموم میشه و داری وارد 4 سال میشی ماشالا خیلی بزرگ و شیرین هستی دخترم تو دلخوشی و امید زندگیمون هستی. تا حالا کلی دوست در فضای حقیقی پیدا کردی و عصرها میریم پارک باهاشون بازی می کنی. در فضای مجازی هم تا حالا 18 دنبال کننده داری و بالای 5000 نفر تا حالا از وبلاگت بازدید کردن. خودت هنوز از این وبلاگ خبر نداری و فعلا فقط بابایی خاطراتت رو می نویسه ایشالا خودت زودتر بزرگ بشی و خاطراتت رو اینجا بنویسی عاشقتم بابایی. راستی دخترم تا حالا 3 سوره از قران، الفبای فارسی و انگلیسی و اعداد فارسی و انگلیسی رو تا حدود 50 و کلی چیزای دیگه رو حفظ کردی. این قاب به تاریخ پیوست و ایشالا با ورودت ب...
16 مرداد 1398

سفر به محمودآباد

سلام دختر گلم سلام ریحانه بهشتی من. من یه هفته ای رفتم محمود آباد ولی چون سفر کاری بود تو رو نتونستم با خودم ببرم. اونجا خیلی جات خالی بود یاد دفعه قبلی که با هم رفتیم افتادم در کنار تو خیلی خوش گذشت. کلی آب بازی کردیم کنار دریا. این دفعه هم هر وقت میرفتم ساحل دریا بهت زنگ میزدم و با هم صحبت می کردیم. ایشالا یه فرصتی پیش بیاد مجددا با هم بریم اونجا. دوست دارم بابایی سالم باشی
12 مرداد 1398
1